- پاسپر کردن
- پاسار کردن
معنی پاسپر کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاسار کردن
لگد کوب کردن پایمال کردن
پاسپر کردن، لگدکوب کردن
پامال کردن، لگدکوب کردن
به پایان رسانیدن تمام کردن خاتمه دادن
پاسپار کردن
با پای رفتنپیمودن (راهی را)، لگد مال کردن پایمال کردن
قوی شدن (کره خر و اسب توانا شدن مرکوب برای سواری
از هم کندن و ریزریز کردن برگ های گل
پی سپار لگدمال کردن، پایمال کردن، پی سپار کردن
قوی شدن پاهای کره اسب یا کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
خراشیدن زخم پیش از پخته شدن آن
распылять
sprühen
розпилювати
spryskiwać
pulverizar
spruzzare
vaporiser
sprayen
menyemprot
छिड़कना
スプレーする
sprey yapmak